شروع به خواندن کتاب کردن همانا و غرق شدن در آن همانا، حتی دفتر
یادداشت کوچک و خودکاری را که
برای یادداشت بریده هایی از کتاب کنار دستم گذاشته بودم فراموش کردم و فکر کردم "اگر بخواهم یادداشت کنم باید کل کتاب را یادداشت کنم" بیخیال آن شدم و همراه با مارال و نگرانی هایش با قره آت به سوی کلیدر تاختم،به میان چادرهای ایل رفتم و با آن ها زندگی کردم، با شادی هایشان شاد و با ناراحتی هایشان غمگین شدم.
دولت آبادی بزرگ با قلمش شخصیت ها را مینوشت، به تصویر میکشید و آن ها را زنده می کرد.شخصیت پردازی او غیر قابل وصف است، شخصیت ها را توصیف میکند، به تارو پود آن ها می پردازد و جز جز آن ها را برای خواننده روشن می کند، گویی هر کدام از شخصیت ها بخشی از وجود خواننده است. امید گل محمد، عشق مارال، نگرانی مادرانه بلقیس، خوشگذرانی و بی باکی خان عمو، سبکسری شیرو، بد طینتی قدیر ، و مظلومیت و در انتها شهامت زیور همه بخش بسیار کوچکی از شخصیت پردازی عظیم این کتاب هستند.برای هر کدام ازین شخصیت ها باید مقاله ای نوشت و آنها را جداگانه بررسی کرد.همچنان که غرق در کتاب، تند تند و بدون وقفه آن را مطالعه می کردم نگران تمام شدن آن نیز بودم، من در مدت کوتاهی که از خواندن آن می گذشت به تک تک شخصیت های آن خو گرفته بودم، اصلا به زندگی کردن در کنار آن ها و بودن در بطن ماجراهای کتاب عادت کرده بودم.در این بین با عجله با کتابخانه در رفت و آمد بودم برای به امانت گرفتن جلد جدید، امتحانات و کارهای دیگر م هم می توانستند در صف انتظار بمانند تا شاید سراغی از آن ها گرفتم.با اینکه ماه ها از خواندن کلیدرِ عزیز می گذرد اما هنوز تک تک شخصیت های کتاب در من زنده هستند و این دلیلی نمی تواند داشته باشد بجز قلم توانای نویسنده.این
نوشته عا امید به آینده...
ادامه مطلبما را در سایت امید به آینده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : setareyeh-man بازدید : 81 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 16:28